شواهد موجود حاکی از فقدان هرگونه درگیری جدی در شمالگان است، اما تلاش مسکو برای تقویت دارایی ها و مواضع نظامی خود در این منطقه از سوی محافل رسانه ای و سیاسی غرب به طور عمده به نظامی گری تعبیر ...
بیشتر
شواهد موجود حاکی از فقدان هرگونه درگیری جدی در شمالگان است، اما تلاش مسکو برای تقویت دارایی ها و مواضع نظامی خود در این منطقه از سوی محافل رسانه ای و سیاسی غرب به طور عمده به نظامی گری تعبیر شده است. با این همه، تأکید تمامی اسناد راهبردی روسیه بر انتفاع اقتصادی روسیه از منابع و مسیرهای ناوبری شمالگان است و به هیچ تهدید نظامی خاصی در این منطقه ارجاع نمی دهند. این نوشتار با هدف ارزیابی ماهیت حضور و گسترش نظامی مسکو در ناحیه شمالگان فدراسیون روسیه به منظور کشف نسبت آن با دو مقوله نوسازی نظامی و نظامی گری تدوین شده است. بنابراین پرسش محوری مقاله این است که آیا «ماهیت حضور و گسترش توانایی های نظامی روسیه در شمالگان طی یک دهه اخیر به طور عمده مبتنی بر نوسازی نظامی بوده و یا نظامی گری؟و چرا؟» پاسخ اولیه این بوده است که «ماهیت حضور و گسترش توانایی های نظامی روسیه در شمالگان طی یک دهه اخیر به دلیل اهداف راهبردی مسکو (شامل دفاع از حق حاکمیت این کشور در ناحیه شمالگان فدراسیون روسیه در برابر ناتو، حمایت از منافع اقتصادی و کشتیرانی و بهره مندی از آنها و رسمیت بخشیدن به نقش روسیه بهعنوان یک قدرت بزرگ) مبتنی بر نوسازی نظامی و نه نظامی گری بوده است». یافته های مقاله نیز با روش توصیفی-تحلیلی و توسل به دوگانه تدافعی-تهاجمی تحت رویکرد نظری نوواقعگرایی صورت پذیرفته است.
با انتخاب مجدد پوتین در 19 مارس 2018، دوره جدیدی از روابط میان روسیه و غرب آغاز شده است. همزمان با دوره چهارم ریاست جمهوری پوتین، روسیه پیغامهای متضادی را در مورد روابط با اتحادیه اروپا و آمریکا ارسال میکند. ...
بیشتر
با انتخاب مجدد پوتین در 19 مارس 2018، دوره جدیدی از روابط میان روسیه و غرب آغاز شده است. همزمان با دوره چهارم ریاست جمهوری پوتین، روسیه پیغامهای متضادی را در مورد روابط با اتحادیه اروپا و آمریکا ارسال میکند. با توجه به این که پوتین از سال 1999 به عنوان نخستوزیر در ساختار قدرت حضور داشته است در پایان دوره چهارم ریاست جمهوری خود به اندازه برژنف در قدرت حضور خواهد داشت. در دوره حضور پوتین در کرملین، روابط میان غرب و روسیه، مقاطعی از تنش و همزیستی مسالمت آمیز را تجربه کرده است. در اوایل دهه 90 میلادی این خوش بینی وجود داشت که روسیه به حکومتی دموکراتیک تبدیل خواهد شد و بخشی از چارچوب ارزشی و هنجاری غرب خواهد بود. روسیه پس از پایان جنگ سرد با توجه به تلقی خود به عنوان قدرت بزرگ به دنبال آن بود تا عضوی برابر با سایر کنشگران در نظام بین الملل باشد و مخالف دیکتهشدن دستورالعمل از سوی کشورهای غربی و اجبار برای پذیرفتن چارچوب ارزشی و هنجاری آنها بود. با این حال به ویژه از اوایل هزاره سوم برخی موضوع ها و اختلاف نظرها موجب دور شدن دو طرف از یکدیگر و ایجاد تنش در روابط روسیه و غرب شده است. پرسش اصلی مقاله عبارت است از «حوزه های اختلاف میان فدراسیون روسیه و غرب چگونه قابل ارزیابی است؟» فرضیه مطرح شده نیز عبارت است از پندار متفاوت روسیه و غرب نسبت به نظام بین الملل پس از پایان جنگ سرد، تلاش روسیه برای تثبیت جایگاه خود به عنوان قدرتی فراگیر، عدم اعتقاد نخبگان جدید روس به ارزشهای بنیادین سنتی غربی و عدم پذیرش وجود حوزه های خاص نفوذ روسیه از سوی غرب و مغایرت داشتن رفتار روسیه موجب دور شدن روسیه و غرب از یکدیگر و در نتیجه بروز بحران های مختلف میان دو طرف شده است.