پیوند میان تروریسم و مواد مخدر در آسیای مرکزی اساسا بر فهم سادهانگارانه ای از وضعیت افغانستان مبتنی است و به همین دلیل نیز خشونت ناشی از قاچاق مواد مخدر در این منطقه به طور عمده صرفا در سایه پیوند ...
بیشتر
پیوند میان تروریسم و مواد مخدر در آسیای مرکزی اساسا بر فهم سادهانگارانه ای از وضعیت افغانستان مبتنی است و به همین دلیل نیز خشونت ناشی از قاچاق مواد مخدر در این منطقه به طور عمده صرفا در سایه پیوند میان این دو پدیده شوم درک می شود. این مقاله با تکیه بر مفهوم نارکوتروریسم، پیوند قاچاق مواد مخدر با فعالیتهای تروریستی و تولید خشونت را مفروض می پندارد، اما ریشه فعالیت های تروریستی در آسیای مرکزی را در تجارت مواد مخدر جستجو نمی کند. در این راستا، مقاله حاضر در پی یافتن پاسخی مناسب برای این پرسش برآمده است که «چه رابطه ای میان قاچاق مواد مخدر از مسیر آسیای مرکزی و خشونت ها در این منطقه وجود دارد و ویژگی های این رابطه چیست؟» فرضیه مقاله این است که «قاچاق مواد مخدر از مسیر آسیای مرکزی تروریسم را در این منطقه به شیوه های گوناگون و پیچیده تسهیل میسازد، اما خشونت های متعاقب قاچاق مواد مخدر در آسیای مرکزی کمتر با گروه های تروریستی فراملی و بیشتر با گروههای ستیزهجوی محلی در پیوند قرار دارد و تجارت مواد مخدر نیز اصلی ترین عامل تعیینکننده فعالیت های تروریستی در آسیای مرکزی به شمار نمی آید.» به منظور فراهم ساختن پایه ای نظری برای بحث پیرامون پرسش مقاله و آزمون فرضیه، ابتدا مفهوم نارکوتروریسم و دیدگاهها در خصوص پیوند نظری میان قاچاق مواد مخدر، تروریسم و خشونت ارائه شده و در ادامه نیز شواهد و توضیحات محتوایی پیرامون موضوع مقاله به بحث گذاشته شده است. نوع مقاله نیز بنا به ماهیت موضوع مورد مطالعه، اسنادی-کتابخانه ای بوده و از روش توصیفی-تحلیلی برای تبیین رابطه میان متغیرها استفاده شده است.
هدف اصلی مقاله حاضر بررسی مقایسهای سیاست چین و آمریکا در قبال تروریسم در آسیای مرکزی است. در همین راستا، پرسش اصلی مقاله این است که چین و آمریکا چگونه سیاستی نسبت به گسترش تروریسم در آسیای مرکزی اتخاذ ...
بیشتر
هدف اصلی مقاله حاضر بررسی مقایسهای سیاست چین و آمریکا در قبال تروریسم در آسیای مرکزی است. در همین راستا، پرسش اصلی مقاله این است که چین و آمریکا چگونه سیاستی نسبت به گسترش تروریسم در آسیای مرکزی اتخاذ کردهاند؟ در پاسخ به سوال فوق فرضیه مقاله این گونه مطرح میشودکه چین و آمریکا به رغم رقابت کلان در آسیای مرکزی، سیاست تعامل و همکاری را برای مبارزه با تروریسم در پیش گرفتهاند. البته در مقایسه با آمریکا، حفظ امنیت و ثبات آسیای مرکزی برای چین اهمیت بیشتری دارد. در نتیجه این امر، رهبران چین ملاحظات امنیتی بیشتری در برابر رشد تروریسم دارند که این امر باعث توجه چین به چندجانبهگرایی و تلاش برای مقابله با ریشههای تروریسم شده است. در مقابل آمریکا برای مقابله با تروریسم تمایل کمتری به چندجانبهگرایی دارد. تفاوت دیگر این است که در سیاست آمریکا در مبارزه با تروریسم رویکرد نظامی اولویت را به خود اختصاص داده است. در حالی که چین بر راهکارهای سیاسی و اقتصادی برای حل و فصل مساله تروریسم تاکید دارد. مقاله حاضر قصد دارد سوال و فرضیه فوق را به روش مقایسهای مورد بحث و بررسی قرار دهد.
خروج نیروهای شوروی از افغانستان، مسئله افغان را در ذهن دولتمردان روس تا سالها بعد ـ زمانی که ریشه جنبشهای جداییطلبانه درون قلمرو خود را در افغانستانِ تحت سلطه طالبان یافتندـ به حاشیه راند. حادثه ...
بیشتر
خروج نیروهای شوروی از افغانستان، مسئله افغان را در ذهن دولتمردان روس تا سالها بعد ـ زمانی که ریشه جنبشهای جداییطلبانه درون قلمرو خود را در افغانستانِ تحت سلطه طالبان یافتندـ به حاشیه راند. حادثه 11 سپتامبر 2001، ابعاد جدیدی از تروریسم و تهدیدهای بالقوه و بالفعل بنیادگرایان حاکم در افغانستان را آشکار کرد و تهاجم آمریکا جهت سرنگونی رژیم طالبان، فرصت ایفای نقش فعالتر در مناسبات بینالمللی و مبارزه علیه تروریسم را برای فدراسیون روسیه فراهم نمود.
این مقاله در جستجوی پاسخ این سوال است که «سیاست امنیتی فدراسیون روسیه در قبال افغانستان پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 چگونه قابلتحلیل است؟». یافتههای این مقاله که بر اساس تحلیل آخرین سند امنیت ملی فدراسیون روسیه و کنش و واکنشهای امنیتی این کشور در رابطه با افغانستان در درون جامعه افغانستان، حوزه اوراسیا مرکزی و در مرزهای فدراسیون روسیه انجامگرفته، حکایت از آن دارد که روسیه در دو سطح به اعمال سیاستهایی جهت کاهش یا رفع تهدیدات برخاسته از افغانستان مبادرت نموده است. در سطح نخست، این کشور اقداماتی را در ابعاد سیاسی، اقتصادی و امنیتی ـ نظامی در افغانستان اتخاذ کرده که بهطور عمده همکاری با ناتو؛ مبارزه علیه تروریسم، تولید و قاچاق مواد مخدر؛ تلاش برای گسترش نفوذ سیاسی در افغانستان؛ حضور و سرمایهگذاری اقتصادی؛ اعطا و فروش تسلیحات؛ کمکهای نظامی، امنیتی و آموزشی بوده است. در سطح منطقهای نیز به همکاری با ناتو و آمریکا در ابعاد تدارکاتی، ارتباطی و اطلاعاتی پرداخته و در جهت تقویت و تحکیم نظامات امنیت منطقهای اوراسیا و جلب مشارکت افغانستان در این مناسبات حرکت کرده است.
چین و کشورهای آسیای مرکزی پیوندهای تاریخی قابل توجهی با یکدیگر داشته و دارند. پس از خاتمه جنگ سرد، مناسبات میان چین با جمهوریهای آسیای مرکزی در عرصههای گوناگون رشد چشمگیری داشته است. این مقاله با رویکردی ...
بیشتر
چین و کشورهای آسیای مرکزی پیوندهای تاریخی قابل توجهی با یکدیگر داشته و دارند. پس از خاتمه جنگ سرد، مناسبات میان چین با جمهوریهای آسیای مرکزی در عرصههای گوناگون رشد چشمگیری داشته است. این مقاله با رویکردی واقع گرایانه، بر این فرض استوار شده است که امنیت، مهمترین پایه روابط چین با کشورهای آسیای مرکزی میباشد و سایر اهداف این کشور در منطقه تحت تاثیر این عامل قرار دارند.
بر این اساس، نوشتار حاضر میکوشد تا نقش مؤلفههایی چون امنیت مرزی و تروریسم را در مناسبات میان چین و دولتهای آسیای مرکزی مورد کاوش قرار داده و راهبردهای پکن را برای فایق آمدن بر چالشهای امنیت منطقهای و گسترش تعاملات امنیتی با کشورهای همسایه، بررسی نماید.